lunchboxbanner

مثل فوتبال و فلسفه

اقبال سعیددکتر احسان اقبال سعید*; فوتبال توافق و اتحاد است، بازی و دغدغه و برنامه، سنتز و سنتز نبوغ و تلاش و شاید کم و بیش از این است.

اما شاید ارتباط بین فلسفه و فوتبال به گونه ای باشد که در یک مغازه کوچک یک راه معقول و متحرک وجود داشته باشد. فلسفه این است که هر از گاهی رازها را باز کند و به این (اشتباه فهمیده شده) می رسد و فوتبال بین افراد کمتر از بیست و سه نفر نیز بازی می شود.

حکایت عجیبی است، یک عده مدرن می شوند و می دانند و می پرند، اما یک چماق و گروه هم می شوند و گروه هم در دروازه پنهان می شوند، کیمیا می کنند و کار می کنند، می نوشید. و شراب بنوشم؟ این نامه ها و سخنان دیگر او از این جهت پدیده های متفاوتی است که هنوز دل می گیرد و عاقل و عاقل و مادر را می بندد و می بندد.

در این مقاله نگاهی نو به فلسفه و ماهیت فوتبال و همچنین ارتباط آن با سایر ابعاد و چهره ها خواهم داشت.

فوتبال در کولیسئوم

سالن های ورزشی کوچک و بزرگ که هر کدام بسته به اندازه و ظاهر موسس می توانند چند نفر یا چند نفر را در خود جای دهند، بسته به وسعت و موقعیت مکانی، مردم به تماشای دویدن مردم از روی سکوی سیمانی و دانه ژاپنی تا مکان خاص می پردازند. و میان وعده وسوسه انگیز آن وسط.

مثل کولوسئوم در روم باستان که مردم به دیگران نگاه می کنند و به بدن و مهارت های آنها نگاه می کنند و اگر در یک نبرد خاص به لژیون ها نگاه کنند، برخی از نبردها خاص تر هستند مانند مبارزه با ببر وحشی. نو یا آن دیر ایلان نام اور و آناینیک مدیداند «جهان افرین تا جهان عفرید/ سواری کو رستم نیامد پدند».

دنیا به مکانی زیباتر تبدیل شده است، نبردهای دیگر نه بی رحم هستند و نه کشته می شوند، بازیکنان فوتبال گلادیاتورهای مدرنی هستند که مردم را به روشی متمدن تر تبدیل می کنند. مالکان و صاحبان و بنیانگذاران دنیای مدرن فوتبال سیاسی هستند.

افرادی مانند سیلویو برلوسکونی، نخست وزیر سابق و مالک باشگاه میلان در ایتالیا هستند، اما به دلیل حرکت شیست برلوسکونی، کسی زنده نمی ماند و در نهایت در پایان فصل، قرارداد بسته می شود. با توافق طرفین فسخ می شود و همکاری قطع می شود.

داستان همان داستان کالسیوم است، اما فوتبالیست ها خوش شانس هستند که در این سال ها بازی می کنند و نه در آن زمان، مجبور نیستند در این زمین سبز بازی کنند و باز هم فقط یک بازیکن است که پهلویش را پاره نمی‌کند و در زمین شکست می‌خورد، این کار را نمی‌کند، اما دستش را می‌دهد و خودش را برای بازی بعد آماده می‌کند.

گلادیاتور برای زنده ماندن جنگید و نیازی به بازی نبود. شاید برای تماشاگران بازی بود اما برای آن بیچاره ها بازی مرگ و زندگی است و در ازای پیروزی باید کمی بیشتر زندگی کنید.

البته در فوتبال مدرن هنوز مردم می میرند. فاجعه ورزشگاه هسل بلژیک و کشته شدن تعداد زیادی از هواداران یوونتوس تورین و کمتر لیورپول یا مرگ ایران و ژاپن در مرحله مقدماتی جام جهانی 2006 آلمان و دیگر از دست دادن بازیکنان فوتبال در میانه زمین. … هی میدان وسط و مرگ؟ мегра не эн кх “Рокси чунин мианхи миданм миданм؟

مارک وین فو بازیکن کامرونی، بازیکن مجارستانی، بازیکن اسپانیایی و … است. اما در این مکان خطر مرگ وجود ندارد، اما از زمین تا آسمان بین این دو تفاوت وجود دارد. بیل شنکلی یکی از قدیمی ترین و مشهورترین مربیان فوتبال بریتانیا می گفت فوتبال مرگ و زندگی نیست و فراتر از این است بیل خان! چون اون موقع هنوز نمردی!

بازی تفاوت را بررسی کنید! بازی به بازی هیچکس در فوتبال نمی میرد، نمایش و بازی است، تئاتری که بازی می کند، چون بازیگر فقط از روی سطح گفتگو نمی خواند و نبوغ و تصادف در آستین دارد، همان را می سازد. حرکاتی که باعث مرگش می شود . . . . . . . . .

فوتبال و عرفان
عنوان ممکن است ديرياب و شبه فکن بهد باشد. بالاخره چه حرفی بین فوتبال با فرمان دین و مذهب مرتبط است؟ تا فصل فرا رسد و بفهمیم پاییز و بهار خواهر و برادرمان را تکان می دهیم.

جماعت فوتبال را جدی می‌گفتند و آن را بازی می‌نامیدند و به این سرگرمی توده‌ها توجه نمی‌کردند، این توده خود کلمه عجیبی است که برای غلبه بر ترس از پیچیدگی هر فردی در یک ارتش بدون هیچ ردی به کار می‌رود. از آنها، به طوری که فکر می کنید به خاطر یک زندگی شرافتمندانه، یک نفر را سه طلاق می دهند. ..

انسان با گذشتن از سختی ها و موانع، به خود مغرور می شود و از خود راضی می شود و خود را مانند عقاب، فاتح و فاتح می پندارد و از مقام بالا تا پایین، محاصره می شود…». . اما مردی که تظاهر به جهل به پرهیز دینی می کند و خود را به خدا می نگرد، گاه چنان در وضعیتی قرار می گیرد که دست از سختی ها خالی می کند که می توان آن را مصداق حماقت و حماقت کامل قرار داد; بهشت می‌سازد و دمی پیش از ادللو به سن شداد موری می‌کند برش و خلوس!

این یک رویا و خیال بود.. کریستیانو رونالدو یا زلاتان با توپ خیره می شود و چشم ها بسته به تماشای هنر و جادوی اوست اما راحت ترین ضربه در فوتبال ضربه پنالتی است.در حساس ترین لحظه کاف می دهد «نمی‌خواهم به پشت بنشینم/ پشتم را نبینم».

ممکن است خودت را بشکنی و بشکنی، از خودت بگذری و چند روزی راضی نباشی و بدانی چقدر برکت داری.

بازی فوتبال زندگی است، دنبالش می‌گردی، با شانس می‌آیی، خوبش می‌کنی، و هر چیزی را که ساخته‌ای، نابود می‌کنی، حتی در باورنکردنی‌ترین لحظه و ضربه!

استیون جرارد کاپیتان و بازیکن وفادار لیورپول ستاره و بهترین بازیکن این تیم سر الکس فرگوسن منچستریونایتد بود.

بعد از سالها یک قدم مانده به قهرمانی چند بار چادر شکست اما آخر تابستان جایی که نباید بود در یک لحظه دمبابا به سنگال و چلسی گل زد و بس. . در ادامه مطلب. رویا در باورنکردنی ترین شکلش و توسط خود قهرمان نابود شد. این اسطوره سیزیف است. संग र भह बहुद बर शाना ता बाली को़ोट व सुग सकुद व आ अ ज ज व अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल अल

فوتبال آدم فیلسوف، فکر نمی کنم خودم ندیده باشم و فکرش هم برایم محال است و از پول می ترسم! روبرتو باجو ستاره تیم ایتالیا در جام جهانی 1994 آمریکا! فوتبالیستی که به موهای اسبش معروف بود و بر خلاف تصور رایج، وانمود می کرد که معتقدی بودایی است که هرگز با لب هایش گوشت را لمس نمی کرد. روبی چهره ای آرام و معصوم داشت. یک نفر در هر بازی آن جام، تیم را روی شانه های نازک خود تا آستانه نابودی می کشید و تا فینال پیروز می شد. در فینال پنالتی را به آسمان فرستاد و تمام کرد. رویا برادی شد… سیزیف بودایی من…

کارلوس روآ دروازه بان تیم ملی جوان و جذاب آرژانتین در جام جهانی است و فرانسه با آن فاصله زیادی دارد. فردی که به مهارتش در ضربات پنالتی انگلیسی افتخار کرد و به منچستریونایتد پیوست تا جانشین پیتر اشمایکل شود، اما در آن سال ها به کلیسایی خاص اعتقاد داشت. ونهاد…

دست خدا: قانون، آدم و آب خنک!

فوتبال بازی قابل بازی است و قوانین اتوکشیده زیر پا گذاشته شده است. سالها می توان کار ماشینی را در برابر نابغه سامان داد و سامان داد و دود کرد و به هوا رفت. آرژانتین با یک پیروزی فوتبالی می تواند ارتش انگلیس را شکست دهد.

در فوتبال گاهی یک آدم شیطون و بازیگوش از یک اشتباه یا قانون شکنی لذت می برد. همه ما مرگ مارادونا در انگلیس را با کمال میل به یاد می آوریم، اما نمی خواهیم این واقعیت را جشن بگیریم که این یک تقلب، اشتباه و نقض قانون بود. چیزی به نام طمع قانونی وجود ندارد.

شما می توانید دوباره در فوتبال بد باشید و در نهایت برای پیروزی بایستید. آن خدای ماردونا بود و این با گل عشق خدا در ملبورن محقق شد. در یک بازی من بد و گیج بودم اما در یک لحظه نجات پیدا کردیم و او رفت. اینها فوتبال های بی نظیر و جادویی هستند.

*نویسنده و روزنامه نگار

Charlie Owens

تحلیلگر هاردکور طرفدار عمومی فرهنگ پاپ. خالق مادام العمر تنظیم کننده. اهل سفر. متخصص وب متعهد

تماس با ما