اکونومیست در مورد بحث ایلان ماسک، توییتر، توئیتهای سانسور شده را در مقایسه با توئیتهای سانسور شده با این حکمت مشخص کرد: «بیان آزاد مشکلی با راهحلهای محدود به قوانین فیزیک نیست که میتوان آنها را با هم هک کرد، اگر تنها کدنویسهای کافی همه چیز را انجام دهند. شب تر این یک معضل است که نیاز به مبادلات نامرتب دارد که هیچ کس را خوشحال نمی کند. در چنین تجارتی، فروتنی و شفافیت اهمیت زیادی دارد.» (مارتا ادیسون سینیویچ، کمبریج، ماساچوست.)
در جمهوری آریزونا، لوری رابرتز شکایت ناموفق کری لیک برای ابطال نتایج انتخابات ایالتی را ارزیابی کرد: «لیک و وکلای او پیشنهاد اسلحه سیگار کشیدن را ندادند. نه حتی یک تیرانداز نخودی کم استفاده.» (دایان کوک، سیاتل)
در دنور هرالد، کرستن دال کالینز شروع غیرمعمول یک کلیسای کلرادو را به یاد میآورد: «در تابستان سال 1860، چهار مستأصل مسلح به دفاتر اخبار تازه راهاندازی شده راکی مانتین در دنور حمله کردند و برای سردبیر ویلیام ان. بایرز تیراندازی کردند. خوشبختانه برای روزنامه نگار، دو پرسبیتری وارد شدند.” (اندی فرگوسن، دنور)
در واشنگتن پست، تیم کارمن از «خوزه آندرس و خانواده در اسپانیا»، مجموعهای استریم جدید، قدردانی کرد: «این یک روز طولانی دخترانتان را به کار ببرید، زمانی که پدرتان اتفاقاً یک سرآشپز معروف است – و یکی از بزرگترین سرآشپزهای جهان است. ژامبون (بدون درمان)». (آلن استام، بیرمنگام، میخ.)
برایان مرچنت در مقاله ای در آتلانتیک با عنوان “پایان افسانه دره سیلیکون” نوشت: “شما فقط می توانید احساس کنید آن، وزن تجمعی این رکود، در فناوری که اکثر ما هر روز با آن روبرو هستیم. عمل رد شدن از کنار همان نام گنگ برای مشاهده خبرهای بد در همان صفحه شیشه ای در همان شبکه اجتماعی: این آینده گیر کرده است. این حس وجود دارد که ما به پایان اینترنت رسیدهایم و هیچکس نمیخواهد در دست گرفتن کیف باقی بماند.» (کوین پیترز، مرکز پومفرت، کانن.)
کوین مک کارتی و ارتقاء شکنجهآمیز او به سمت رئیس مجلس نمایندگان نثر خاردار زیادی را الهام بخشیدند، از جمله مشاهده تای بور، در خبرنامه ساب استک، مبنی بر اینکه رهبر جمهوریخواه، اینچ به اینچ، توسط مادهای که سالها تلاش کرده است از بین رفته است. دوست بودن. (این خوب است که او ستون فقرات ندارد، او راحت تر پایین می رود.)” (جان اوبراین، واترفورد، مین)
در تایمز، میشل گلدبرگ اشاره کرد که “اشتباه او این بود که خود را متقاعد کرد که حزبی که وسواس زیادی به سلطه دارد، به تسلیم شدن پاداش می دهد.” (تام ورتان، فری هولد، نیوجرسی، و لارنس برمن، وستفیلد، نیوجرسی، در میان دیگران)؛ پل کروگمن پرسید: «اگر مردی روح خود را از دست بدهد، و با این حال آرای کافی برای تبدیل شدن به رئیس مجلس را به دست نیاورد، چه سودی دارد؟» (Stephen J. Gibbons, Davidson, NC, and Chris Di Nardo, Holmdel, NJ); و برت استفنز مشاهده کردند که تسلیم امتیازات مک کارتی برای جلب حمایت محافظه کاران فوق العاده “مانند حلزونی است که پوسته خود را رها می کند و فکر می کند که روی آن پا گذاشته نخواهد شد.” (جوآن هیکی، اوسینینگ، نیویورک، و مارسی ایمبروگنو، شارلوت، NC، در میان دیگران)