مرگبارترین نبرد جنگ جهانی دوم – و یکی از وحشیانه ترین نبردهای تمام دوران – در 23 اوت 1942 آغاز شد، زمانی که نیروهای آدولف هیتلر تمام تلاش خود را برای تصرف شهری به نام جوزف استالین انجام دادند. اگر یک نبرد مانند یک نیروی غیرقابل توقف بود که با یک شی غیرقابل حرکت برخورد می کند، آن استالینگراد بود. اما هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی سرانجام در میان شرایط غیرانسانی پیروز شد، شتاب بیوقفه آنها را به سمت لحظهای آزاد کرد که سه سال بعد سربازان پرچم شوروی را بر فراز رایشستاگ به اهتزاز درآوردند، زیرا برلین ویران شده در حال سوختن بود.
واضح ترین وقایع نگار استالینگراد، رمان نویس و روزنامه نگار شوروی واسیلی گروسمن بود، به ویژه در حماسه تولستویانی. زندگی و سرنوشت. خطوط بیشماری از صفحات شاهکار گروسمن میپرد، اما قویترین عبارت از دفتر خاطرات او بیرون میآید: «مثل پمپئی است».
همانطور که دومینیک سندبروک مورخ بریتانیایی در پادکست The Rest is History گفته است، حتی برای افرادی که با جزئیات جنگ جهانی دوم آشنا نیستند، وحشیانه و پیامد نبرد به کلمه استالینگراد یک “بار الکتریکی” می دهد.
دو لحظه مهم دیگر در سال 1942 وجود داشت، سالی که پویایی جنگ جهانی دوم به نفع متفقین تغییر کرد. هنگامی که نیروهای فیلد مارشال برنارد مونتگومری در نبرد العلمین در مصر در ماه اکتبر تا نوامبر، ارتش آفریقای اروین رومل را در هم شکستند، بریتانیا جریان متفقین غربی را علیه آلمان نازی تغییر داد. ایالات متحده در نبرد میدوی در ژوئن، جریان را علیه ژاپن تغییر داد. اما نه العلمین و نه میدوی طنین برقآمیز استالینگراد را ندارند.
این اولین بار نبود که نبردی وحشیانه برای کنترل این شهر، بندری حیاتی در کرانه رودخانه ملی روسیه، ولگا، درگرفت. در طول جنگ داخلی روسیه، نیروهای روسیه سرخ و سفید برای کنترل شهر که در آن زمان تزاریتسین نامیده می شد، یک کشمکش دو ساله به راه انداختند. اهمیت آن چنان بود که یک بلشویک ارشد، یکی از جوزف استالین، فرستاده شد تا پیروزی ارتش سرخ را تضمین کند. تزاریتسین در سال 1919 به دست ارتش سفید افتاد. اما ارتش سرخ با تقویت تدارکات از مسکو، یورش شدیدی را برای بازپس گیری شهر و فرار دشمنان خود به کریمه آغاز کرد – نقشی کلیدی در پیروزی نهایی بلشویک ها در جنگ داشت.
“جنگ نابودی”
فلش فوروارد بیش از بیست سال بود و این شهر از سال 1925 نام استالین را یدک می کشید که به افتخار نقش او در آن پیروزی مهم تغییر نام داد. هیتلر عملیات بارباروسا، “جنگ نابودی” خود را در ژوئن 1941 آغاز کرد. نازی ها در مدت کوتاهی مقادیر عظیمی از خاک شوروی را تصرف کردند. آنها دومین شهر خود لنینگراد را در یک محاصره وحشیانه از سپتامبر 1941 به دام انداختند، که ساکنان آن بیش از دو سال و دو ماه از آن رنج خواهند برد. آنها از اکتبر 1941 تا ژانویه 1942 در دروازههای مسکو هجوم بردند، در نبردی شرورانه که با این وجود زمینه را برای ضد حمله شوروی فراهم کرد.
بدیهی ترین اقدام برای هر ارتش متجاوز این است که تا آنجا که ممکن است منابع را برای تصرف پایتخت یک کشور اختصاص دهد. اما در تابستان 1942، هیتلر ورماخت را به جنوب فرستاد.
ریچارد اوری، استاد تاریخ در دانشگاه اکستر و نویسنده چندین کتاب توضیح داد: «برای هیتلر اولویت مسکو نبود، که ممکن بود به شکست شوروی منجر نشود، بلکه منابع جنوب اوکراین و نفت منطقه قفقاز بود. در مورد جنگ جهانی دوم، از جمله جنگ روسیه. هیتلر بر خلاف غریزه ژنرال هایش پافشاری می کرد، زیرا اقتصاد را در جنگ حیاتی می دید. آلمان منابع ضروری را به دست می آورد، در حالی که ارتش سرخ از تولید و نفت قطع می شد و سپس می توانست راحت تر شکست بخورد.
استالین متقاعد شده بود که نازی ها پس از شکست خود در زمستان قبل، دوباره به مسکو خواهند رفت. بنابراین او ارتش سرخ را در اطراف پایتخت متمرکز کرد و تعداد آنها را در جنوب جایی که ورماخت پیشروی کرد، بیشتر کرد.
در 23 آگوست 1942، سربازان آلمانی به شمال استالینگراد رسیدند، شهر صنعتی سیگاری که کیلومترها پایین سواحل ولگا کشیده شده بود. آنها شهر را به ویرانه بمباران کردند. فرانسوا کرسودی، مورخ فرانسوی، نویسنده استالینگراد: «شهری که در ویرانه است در واقع بسیار راحتتر از شهری است که تمام ساختمانها در آن پابرجا هستند. برای آلمانیها سخت میشد که شورویها را از مواضع خود در این چشمانداز آوار بیرون بکشند.»
“حیله گری استراتژیک شوروی”
ورماخت 90 درصد شهر را تصاحب کرد، اما شوروی در منطقه صنعتی استالینگراد در شمال، در حالی که آلمانیها با جنگ شهری دست و پنجه نرم میکردند، حفظ شد. سربازان آلمانی هرگز در شهرها نجنگیده بودند. کرسودی خاطرنشان کرد: آنها به مانورهای بزرگ در زمین های باز عادت داشتند. و آنها در طول نبرد با دو مشکل بزرگ دیگر روبرو بودند: ارتش سرخ میتوانست مواضع خود را از طریق تونلها و فاضلاب تامین کند، در حالی که شوروی همچنان مواضع آلمانیها را با توپخانه از طرف دیگر ولگا – که ورماخت قادر به عبور از آن نبود – میکوبید.
این قتل عام رنج هولناکی را به غیرنظامیان و سربازان تحمیل کرد. اوری خاطرنشان کرد: «شرایط غیرنظامیان واقعاً وخیم بود، اگرچه بسیاری از آنها با ادامه نبرد تخلیه شدند یا به مناطق روستایی اطراف رفتند. او ادامه داد: «ترس در طرف آلمانی بیشتر بود، زیرا حریف شوروی شبانه ضربه می زد یا در کمین پنهان می شد. سربازان شوروی مطمئناً در صورت تزلزل از طرف خود می ترسیدند، اما برای آنها فقط دفاع وحشیانه از شهر وجود داشت در حالی که بسیاری از سربازان آلمانی فهمیدند که آنها مهاجمانی هستند که در دام بی کفایتی استراتژیک رهبرشان افتاده اند.
در واقع، هیتلر در تلاش خود برای تصاحب شهری با نام استالین – یک جایزه نمادین عظیم – اصرار داشت، اما ورماخت از هماهنگی ضعیف بین واحدهای مختلف رنج میبرد و خطوط تدارکات تا نقطه شکست، بیش از هزار مایل در سراسر استپهای بیپایان دورتر بودند. از آلمان. در نوامبر 1942، شوروی با حمله متقابل خود، عملیات اورانوس، که توسط رئیس ستاد ارتش سرخ گئورگی ژوکوف و معاون وزیر دفاع الکساندر واسیلوسکی سازماندهی شد، از مزیت استفاده کرد. این یک حرکت گیره کلاسیک بود که ورماخت را در شهری که ویران کرده بودند به دام انداخت و از شمال غربی و جنوب شرقی آنها را به دام انداخت.
در 23 نوامبر 1942، دو انبر ارتش سرخ در کالاچ، در غرب استالینگراد، ملاقات کردند. ارتش ششم ژنرال آلمانی فردریش پاولوس به دام افتاد. اما هیتلر از عقب نشینی 300000 سرباز خسته خودداری کرد. کرسودی میگوید: «آنها در جهنم مطلق، در سرما، کاملاً بیتأمین گرفتار شدند. آلمانیها سعی کردند از طریق مسیرهای زمینی از جنوب و حتی با هواپیما به آنها کمک کنند، اما نتیجه نداد.»
اوری خاطرنشان کرد: «نبرد نه فقط به این دلیل که آلمانها خطوط تدارکاتی ضعیف و طولانی و کمبود تجهیزات داشتند، بلکه به دلیل حیلهگری استراتژیک شوروی به پیروزی رسید». «عملیات اورانوس، قطع خطوط کشیده آلمان در نوامبر برای محاصره استالینگراد، اولین بار در جنگ بود که ارتش سرخ استراتژی را به درستی انجام داد. آلمانی ها در هوای زمستانی برای پاسخ دادن ضعیف تر از آن بودند و مجبور به عقب نشینی شدند. پاولوس بدون هیچ امیدی به حال خود رها شد. شوروی همچنین استفاده خود از نیروی هوایی و ارتباطات رادیویی را بسیار بهبود بخشید و در حال حاضر با اختلاف زیادی از آلمانها پیشی گرفته بود. هیتلر همه اینها را دست کم گرفت و تصور کرد ارتش سرخ در آخرین پاهای خود است.
“مرز مرگ یخی”
اما ورماخت در آخرین مراحل خود بود. شگفت آور است که در استالینگراد تا زمانی که ادامه داشت. هاینریش گرلاخ، نویسنده آلمانی، در رمان زندگینامهای خود، شرایط سختی را که ارتش ششم متحمل شد، توصیف کرد. را رها شده ارتش: «مکانیکی راه می روند، مثل ارواح، در امتداد مرز مرگ یخی می چرخند. اینجا یکی از آنها عبور میکند، با قدمی لرزان، بیصدا میافتد. بالاتنه سعی می کند برای آخرین بار صاف شود، سپس فرو می ریزد، زیرا دستی که به راحتی سر سنگین را نگه می دارد، می افتد. بدن دیگر حرکت نمی کند. بقیه بر سر آن می افتند.»
ورماخت با وجود تمام فرسودگی و علیرغم خطوط تدارکات ضعیف و بیش از حدشان، به شدت در استالینگراد چسبیده بود. برای پایان دادن به ارتش ششم، یک حمله دیگر شوروی در ژانویه 1943 آغاز شد. پائولوس در 31 ژانویه، یک روز پس از منصوب شدن به عنوان فیلد مارشال، تسلیم شد. در حدود 200 روز، این نبرد بیش از 2 میلیون قربانی گرفت. همراه با پیروزی بریتانیا در العالمین، استالینگراد یکی از دو نبردی بود که شتاب ورماخت را از دست داد و آن را به آنها برگرداند، زیرا متفقین مانند یک قایقران تا آن لحظه که پرچم سرخ بر فراز رایشستاگ و نازیسم به اهتزاز درآمد. به تاریخ سپرده شد.
استبداد کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی به زودی برای متفقین غربی تحقیر خواهد شد، زمانی که دشمن مشترک نازی ها از سر راه خارج شد. اما اهمیت پیروزی و قهرمانی و رنج ارتش سرخ به این معنی است که «بار الکتریکی» نام استالینگراد هنوز در ذهن همه علاقهمندان به جنگ جهانی دوم نقش بسته است. در آن زمان، پادشاه جورج ششم، پیروزی شیر دل ارتش سرخ را با فرستادن «شمشیر استالینگراد» به عنوان ادای احترام بریتانیا به استالین گرامی داشت.
کرسودی می گوید: “استالینگراد در جنگ جهانی دوم از نظر مدت زمان، تعداد سربازان کشته شده، بی امان بودن، اهمیت بی نظیر بود.” «از هر دو طرف وحشتناک بود. هر دوی آنها باید تا انتها به مبارزه ادامه می دادند. مردم حاضر در آنجا خود جهنم را ترجیح می دادند.»