در یک بعدازظهر ملایم سپتامبر، روی صندلیهای گهوارهای در هر ایوان نشستیم، منظرهای پر جنب و جوش مانند یک تراریوم روانگردان جلوی ما گسترده شد. حفرههای آپالاشی جنوبی، که این درههای معتدل نامیده میشوند، یکی از متنوعترین محیطهای زیستی در ایالات متحده را تشکیل میدهند. مرغ مگس خوار در بوته بنفش بوته زیپ به داخل و خارج می شوند. هوگو، یک کولی مرزی مشتاق به خشنود بودن، در ایوان دراز شده بود و بوی بدی از اسنک میداد. خروسی جیغ می کشید و در دوردست می توانستید گله گوسفندان ایسلندی کینگ سولوور را بشنوید که هر چه گوسفندان باید به یکدیگر بگویند زیر لب زمزمه می کردند.
کینگ سولور و شوهر دومش، استیون هاپ، 18 سال پیش به همراه دو دخترشان به طور تمام وقت به اینجا نقل مکان کردند. هاپ این مکان را سالها قبل، زمانی که شروع به تدریس در کالج اموری و هنری، یک موسسه کوچک هنرهای لیبرال چند مایلی دورتر بود، خریده بود. او به من گفت که همسرش عاشق کشورش شده است – آنها پس از دعوت او برای صحبت در یکی از کلاس های خود با هم ملاقات کردند – و او به این معامله رسید. از آنجایی که نسلهای Kingsolvers نیز در این شهرستان ساکن شدهاند، به همان اندازه که کنتاکی خانهای برای او بود.
اما برگردیم به دیکنز. کینگ سولور برای کتاب سال 2018 خود به نام “Unsheltered” در حال تور در انگلستان بود که متوجه شد خانه سیاه، جایی که دیکنز بسیاری از “دیوید کاپرفیلد” را در آن نوشته است، یک تختخواب و صبحانه است. چه کسی می توانست مقاومت کند؟ او و هاپ تنها مهمانان عمارت کنار صخره بودند. کینگ سولور در اتاقی که دیکنز در آن کار می کرد مستقر شد، در حالی که هاپ به رختخواب رفت.
او گفت: “من پشت میز او نشستم و تازه شروع به برقراری ارتباط با دیکنز کردم.” “من به این فکر کردم که چگونه “دیوید کاپرفیلد” داستان خودش است، و فکر می کنم ما در یک قایق هستیم. مطمئنم که ویکتوریاییهای مودب نمیخواستند در مورد فقیرخانهها و یتیمخانهها بشنوند و با این حال هر ماه منتظر قسمت بعدی بودند.»
او ادامه داد: از او پرسیدم چگونه این کار را انجام دهم؟ و گفت: بگذار بچه داستان را بگوید. هیچ کس به کودک شک نمی کند. واقعا دیر بود، ویلی ها را گرفتم و برگشتم به اتاقی که استیون در آن خوابیده بود و گفتم: “هی، من همین الان این مکالمه شگفت انگیز را با چارلز دیکنز انجام دادم” و او گفت: “آیا پایان خوبی داشت؟”